در مطالعات مدیریت دانش، مفهوم استراتژی دانش مفهومی جدید و ابداعی می باشد که اغلب در پروژه های داخل کشور چندان مورد توجه قرار نگرفته است. از همین رو تحقیق حاضر با هدف بررسی مطالعات انجام شده در زمینه تدوین استراتژی دانش و ارائه مدل مناسب جهت تدوین استراتژی دانش در صنعت نفت جمهوری اسلامی ایران انجام شده است. تحقیق حاضر بر اساس نوع هدف کاربردی است و از نظر شیوه مداخله متغیرها به طور کلی به روش ترکیبی یا آمیخته (Mixed Method) شامل روش های کمی (توصیفی-پیمایشی) و کیفی (تحلیل محتوا) می باشد. جامعه آماری این تحقیق مدیران و کارشناسان واحد ستادی شرکت ملّی نفت ایران و 5 شرکت تابعه آن می باشد.در این مقاله پس از تبیین مسئله تحقیق، به منظور طراحی و یا انتخاب مدل مناسب جهت تدوین استراتژی دانش در صنعت نفت، مهمترین تحقیقات و مطالعات انجام شده در سطح بین المللی در خصوص استراتژی دانش بررسی شده است. سپس به وسیله پرسشنامه و مصاحبه های عمقی سوابق و ویژگی های موضوع در شرکت ملی نفت و 5 شرکت تابعه آن مورد بررسی قرار گرفته است. نتایج تحقیق حاضر نشان می دهد که در چند سال اخیر تحقیقات خوبی در شرکت ملی نفت ایران و شرکت های تابعه آن در خصوص مدیریت دانش صورت پذیرفته، اما با وجود آشنایی مدیران با این موضوع، هنوز در هیچ بخشی استراتژی دانش به صورت مدون وجود ندارد. همچنین نتایج تحقیق حاضر نشان می دهد که چارچوب ارائه شده توسط آقای زاک (Zack, 1999) مدل مناسبی جهت تدوین استراتژی دانش در صنعت نفت می باشد. این مدل چارچوبی را برای کمک به مدیران اجرایی در ارزیابی به تشریح استراتژی دانش شرکت خود ارائه می کند.
واژه های کلیدی: دانش، مدیریت دانش، استراتژی دانش، صنعت نفت.
مقدمه
از دهه 1970 میلادی با پیشرفت سریع فناوری های برتر در جهان، به ویژه در زمینه های ارتباطات و رایانه، الگوی رشد اقتصادی جهان به طور اساسی تغییر کرد و به دنبال آن، از دهه 1990 میلادی دانش به عنوان مهم ترین سرمایه جایگزین سرمایه های پولی و فیزیکی شد (Chen & etal, 2004). در اقتصاد صنعتی، سازمان ها قادر به حفظ موقعیت رقابتی قوی خود برای سال ها بودند. آنها، ارزش را از طریق فرایند بهینه سازی (یا صرفه جویی) خلق یا حداکثر می کردند. سازمان هایی با عملکرد خوب، فرایند تولیدشان را از طریق کاهش زمان تولید، بهبود کیفیت محصول، و کاهش تعداد کارکنان، بهینه سازی می کردند. بنابراین، خلق ارزش بیشتر به قابلیت صنعتی و بودجه بندی سرمایه ای– دارایی های ملموس و مالی بستگی داشت. این در حالی است که در اقتصاد دانش محور این رویکرد به چند دلیل، دیگر عملی نیست. اول اینکه، با توجه به طول عمر کم دانش و میزان بالای نو آوری، حفظ موقعیت رقابتی برای مدت طولانی دیگر امکان ندارد. بهینه سازی به مثابه یک فرایند، در اقتصاد دانش محور نیز اهمیت دارد، اما به تنهایی نمی تواند ارزش را خلق یا حداکثر کند. تنها روش خلق ارزش در اقتصاد دانش محور، پذیرش نوآوری به عنوان یک فرایند کسب وکار است. توانایی سازمان برای خلق ارزش به فرایند نو آوری، منابع فکری، و خلاقیت منابع انسانی (دارایی های فکری) آن بستگی دارد.
سازمان هایی که درعرصه کسب و کار صرفاً بر اساس مزیت های مشهود سازمانی مثل پول، ماشین آلات و تجهیزات و غیره عمل می کنند نمی توانند به مزیت رقابتی در اقتصاد مبتنی بر دانش دست یابند. حال آنکه محیط کسب و کار مبتنی بر دانش، نیازمند روش و نظامی است که دارایی های ناملموس سازمانی از قبیل دانش و شایستگی های افراد، نوآوری، ارتباط با مشتری، فرهنگ سازمانی، سیستم ها و فرایندها، ساختار سازمانی و غیره را در برگیرد. درک و بهره برداری از این منابع ناملموس حیاتی در سازمانها به حفظ و کسب مزیت رقابتی آنها کمک می کند. در اقتصاد مبتنی بر دانش موفق ترین سازمان ها از داراییهای ناملموس به نحو بهتر و سریع تری استفاده می کنند. مطالعات نشان داده اند که بر خلاف کاهش بازدهی منابع سنتی (مثل پول، زمین، ماشین آلات وغیره)، داراییهای ناملموس سازمانی واقعاً منبعی برای افزایش عملکرد کسب و کار است. نکته درخور توجه اینکه بازار به مدت طولانی ارزش دانش و عوامل نامشهود دیگر را در فرایند ایجاد ارزش تشخیص داده است. اندازه این "ارزش های پنهان" به طور روز افزونی در حال تغییر است.
جان کندریک (1999)، اقتصاد دان معروف ایالات متحده، گزارش می دهد که در سال 1929 نسبت سرمایه ناملموس به سرمایه ملموس کسب و کار 30 به 70 درصد بود، درحالی که در سال 1990 این نسبت 63 به 37 درصد شد. برای مثال، در سال 1986 دارایی های خالص شرکت مرک فقط3/12 درصد ارزش بازاری آن، در سال 1996 دارایی های کوکاکولا تنها 4 درصد ار ارزش بازاری و دارایی های مایکروسافت 6 درصد ارزش بازاری آنها را پوشش داده بود (Harvey, M. G. & R. F. Lusch, 1999).
مدیریت دانش می تواند به عنوان آن بخش از فرایند مدیریت تعریف شود که بر تحلیل نظام مند، برنامه ریزی، انباشت، خلق، توسعه، ذخیره سازی، و کاربرد دانش شرکت تمرکز دارد و می کوشد تا حد زیادی سرمایه انسانی را به سرمایه ساختاری به منظور ایجاد مزیت رقابتی تبدیل و به تحقق اهداف اصلی دیگر به طرز مقتضی کمک کند. همچنین، مدیریت دانش به عنوان یک فعالیت میان وظیفه ای، از اجزای شایستگی مدیریت (استراتژیک) ارشد یک شرکت است و باید باشد (Cater, 2001).
سازمان ها در صورتی می توانند از دانش به عنوان مهمترین سرمایه خود در جهت دستیابی به مزیت رقابتی پایدار استفاده کنند که بتوانند دانش استراتژیک خود را به خوبی شناسایی کنند و از عهده اهرم سازی آن برای پشتیبانی استراتژی های رقابتی سازمان برآیند. امروزه بسیاری از مدیران، دانش را به عنوان یک سرمایه راهبردی برای سازمان خود به رسمیت می شناسند و به زعم غالب مدیران سازمان های موفق دنیا، دانش سازمانی مهم ترین سرمایه شرکت های سده بیست و یکم محسوب می شود. سازمان ها در صورتی می توانند از دانش به عنوان یک سرمایه و دارایی ارزشمند در جهت دستیابی به مزیت رقابتی پایدار استفاده کنند که بتوانند دانش استراتژیک خود را به خوبی شناسایی کنند و از عهده اهرم سازی آن برای پشتیبانی استراتژی های رقابتی سازمان برآیند. در این راستا به تازگی مفهوم "استراتژی دانش" در ادبیات مدیریت دانش مطرح شده و به دنبال تبیین این موضوع می باشد که خلاءهای دانشی سازمان کدامند و چگونه دانش موجود در سازمان می تواند به یک منبع راهبردی برای سازمان در جهت دستیابی به مزیت رقابتی پایدار تبدیل شود.
بیان مسئله و اهمیت آن
...
پیشینه تحقیق
د...
اهداف تحقیق
هدف اصلی از انجام تحقیق حاضر طراحی و تدوین استراتژی دانش در صنعت نفت کشور می باشد.
همچنین اهداف فرعی تحقیق حاضر عبارتند از:
1- شناسایی مدل های تدوین استراتژی دانش در سازمان ها.
2- شناسایی اقدامات انجام شده در زمینه طراحی استراتژی دانش در صنعت نفت.
3- انتخاب مدل مناسب برای تدوین استراتژی دانش در صنعت نفت.
سئوالات تحقیق
سئوال اصلی تحقیق حاضر این است که استراتژی دانش در صنعت نفت کشور چیست؟ همچنین دیگر سؤال های تحقیق عبارتند از:
1- مدل های معتبر برای تدوین استراتژی دانش در سازمانها چیست؟
2- آیا شرکت صنعت نفت دارای استراتژی دانش تدوین شده می باشد؟
3- آیا چارچوب نظری تدوین استراتژی دانش آقای زاک (Zack, 1999)، یک مدل مناسب برای طراحی و تدوین استراتژی دانش صنعت نفت می باشد؟
روش تحقیق
تحقیق حاضر بر اساس نوع هدف کاربردی و توسعه ای است و از نظر شیوه مداخله متغیرها به طور کلی از روش ترکیبی یا آمیخته (Mixed Method) شامل روش های کمی (توصیفی-پیمایشی) و کیفی (تحلیل محتوا) (Creswell, 2003) می باشد. جامعه آماری این تحقیق مدیران و کارشناسان واحدهای ستادی شرکت ملّی نفت ایران می باشد.
همچنین روش گردآوری اطلاعات شامل مطالعات کتابخانه ای و بررسی اسنادی (از طریق ابزار فیش برداری از پایگاه های اطلاعاتی شبکه جهانی اینترنت، کتب و مقالات علمی فارسی و لاتین، پایان نامه و اسناد مربوط به شرکت ملّی نفت ایران و طرح های پژوهشی مرتبط با آن)، و مطالعات میدانی و اکتشافی (از طریق ابزار پرسشنامه، مصاحبه، و همچنین تحلیل محتوای سخنرانی ها و مصاحبه های مدیران و کارشناسان خبره شرکت ملی نفت ایران می باشد.
مطالعات تدوین استراتژی دانش
استراتژی دانش، روش ویژه ای است برای بهینه سازی خلق و تبدیل دانش به مزیت رقابتی در سازمان (McDermott Consulting Firm, 2005). از دیدگاه آقای زاک (Zack, 1999)، استراتژی دانش برای پرکردن شکاف بین دانش موجود و دانش مورد نیاز تدوین می شود. هدف استراتژی دانش پاسخگویی به سوالات استراتژیک می باشد که بر هوشمندی رقابتی و سیستم های بازیابی دانش داخلی تاکید دارد. (Kruger & etal, 2007) به محض اینکه دانش کافی در دسترس باشد، استراتژیست ها می توانند ترکیب هماهنگی را بین نقاط قوت، نقاط ضعف، فرصت ها و تهدیدات سازمان به وجود آورند. به طور کلی انجام هر تلاشی در زمینه مدیریت دانش، باید بخشی از یک مجموعه فرایند تدوین استراتژی کسب و کار سازمان باشد و باید در راستای جهت گیری های آتی سازمان و اهداف سازمان حرکت کند بر همین اساس تا کنون تعاریف مختلفی از استراتژی دانش توسط صاحبنظران ارائه شده است که تعریف مورد استناد تحقیق حاضر به شرح زیر می باشد:
"مجموعه ای از انتخاب های راهبردی که یک سازمان در خصوص منبع، پایه و نحوه تامین دانش مورد نیاز و قلمرو انباشت آن، به منظور جهت دهی و هدایت منابع دانشی خود در راستای دستیابی به اهداف سازمانی اتخاذ کرده و اجرا می کند." (عبداللهی، 1388)
در ادامه به منظور طراحی و یا انتخاب مدل مناسب جهت تدوین استراتژی دانش در صنعت نفت، مهمترین تحقیقات و مطالعات انجام شده در خصوص استراتژی دانش بررسی خواهد شد.
1- مطالعات بیرلی و چارکرابارتی (1996 میلادی)
اولین مطالعه تجربی درخصوص استراتژی دانش توسط بیرلی و چارکرابارتی (Bierly & Charkrabarti, 1996) انجام شد. آنها استراتژی دانش را به عنوان "مجموعه ای از پاسخ های جمعی مدیران به نیازهای یادگیری راهبردی سازمان تعریف نمودند."
بیرلی و چارکرابارتی معتقد بودند که عموماً مدیران تصمیمات استراتژیک خود را در خصوص استراتژی دانش بر اساس عواملی از قبیل سرعت یادگیری، عمق دانش مورد نیاز، نوع یادگیری سازمانی (درونی یا بیرونی- تدریجی یا بنیادی) اتخاذ می کنند. با استفاده از دادهها و اطلاعات جمع آوری شده از فعالیتهای 21 شرکت داروسازی آمریکایی طی سالهای 1991 تا 1997 و با استفاده از تکنیک خوشته بندی، می توان این شرکت ها را با توجه عوامل فوق الذکر، به لحاظ استراتژی دانش به چهار گروه تقسیم نمود:
1- گروه خلاق : سرعت یادگیری این گروه بسیار بالاست و به صورت بسیار اثر بخشی از مزایایی یادگیری داخلی و خارجی بهره می برند. تمرکز آنها، هم بر یادگیری رادیکال است و هم یادگیری تدریجی.
2. گروه جدا افتاده : ویژگی بارز شرکت های این گروه، اثر بخش نبودن سیستم یادگیری آنها نسبت به شرکت های سایر گروه هاست در حالی که بیشتر از متوسط صنعت بر روی تحقیق و توسعه سرمایه گذاری می کنند. طولانی بودن زمان چرخه حیات فناوری آنها نسبت به سایر گروه ها نشانگر این آن است که آنها در کاربردی کردن دانش کند هستند. این شرکت ها ارتباطات علمی بسیار کمی با محیط بیرون دارند لذا بسیار جدا افتاده از جوامع و گروه های علمی هستند. میزان خلق و انتشار دانش توسط آنها بسیار پایین است و این موضوع بیانگر این است که آنها قادر به ترکیب و ایجاد یکپارچگی بین جریان های مختلف دانش و ارائه دانش جدید نیستند.
3. استخراج کنندگان : شرکت های این گروه کمترین هزینه را نسبت به سایرین صرف تحقیق و توسعه می کنند ولی از ارتباط و اتصال خوبی با جوامع و گروه های علمی برخوردارند. دارای دانش وسیع ولی کم عمق هستند و اولویت آنها بر یادگیری خارجی است تا یادگیری داخلی. تمرکز بیشتر بر یادگیری تدریجی است تا رادیکالی و یادگیری بیشتر معطوف است بر بهبود ایده های رقبا.
4. جستجو گرها : در شرکت های این گروه، تمرکز بر یادگیری رادیکال بوده و تعادل خوبی بین یادگیری داخلی و خارجی وجود دارد. با توجه به اینکه سرمایه گذاری آنها روی تحقیق و توسعه و نیز برقراری ارتباطات علمی، پایین است لذا نسبت به سایر شرکت ها از روحیه تهاجمی کمتری برخوردار هستند.
2- مطالعات زاک (1999 میلادی)
زاک (Zack, 1999) با مطالعه روی 25 شرکت به نتایج قابل توجهی در خصوص استراتژی دانش دست یافته است. او معتقد است دانش راهبردی هر سازمان را با توجه به توانمندی و قابلیت آن در پشتیبانی و حمایت از جایگاه رقابتی سازمان می تواند به سه گروه تقسیم بندی شود: دانش پایه دانش پیشرفته و دانش خلاقانه .
دانش پایه، حداقل میزان و سطح دانش مورد نیاز برای باقی ماندن در عرصه کسب و کار است. این میزان از قابلیت دانشی، باقی ماندن در عرصه رقابت را در طولانی مدت تضمین نمی کند.
دانش پیشرفته، دانشی که سازمان ها می توانند به پشتوانه آن رقابتی باقی بمانند.
دانش خلاقانه، دانشی که سازمان ها را توانمند می سازد تا رهبری صنعت را بدست گیرند و بتوانند بر قواعد بازی کسب و کار تاثیر گذار بوده و گاهی این قواعد را تغییر دهند.
نکته قابل توجه این است که دانش ایستا نیست، بلکه آنچه که امروزه دانش خلاقانه می باشد در آینده ای نه چندان دور، دانش پیشرفته خواهد بود و دانش پیشرفته، دانش پایه خواهد بود.
بر مبنای تقسیم بندی فوق الذکر، زاک چارچوبی را برای ارزیابی وضعیت فعلی دانش سازمان در مقایسه با رقبا ارائه می دهد که به شرح زیر می باشد.
شکل(1): چارچوب ارزیابی وضعیت فعلی دانش سازمان (Zack, 1999)
اگرچه ماهیت دانش پویاست، ولی این چارچوب می تواند تصویری ایستا از وضعیت فعلی دانش سازمان در مقایسه با دانشی که سازمان برای اجرا و پیاده سازی استراتژی اصلی خود (ارزیابی شکاف داخلی) و به ویژه در مقایسه با دانش که رقبا از آن برخوردارند (ارزیابی شکاف خارجی) ارائه دهد.
همچنین زاک چارچوبی را برای کمک به مدیران اجرایی در ارزیابی به تشریح استراتژی دانش سازمان ارائه می کند. این چارچوب در قالب یک ماتریس می باشد که دارای دو بعد است. بعد اول بیانگر میزان و درجه ایست که یک سازمان برای افزایش دانش خود در حوزه خاصی، دانش موجود را به کار می گیرد و آنرا هرم سازی می کند و یا اینکه دانش جدیدی را خلق می کند، به عبارت دیگر سازمان، بکار گیرنده دانش موجود است یا خلق کننده دانش جدید. بعد دوم اشاره میکند به اینکه منبع عمده تامین دانش مورد نیاز، داخل سازمان است یا خارج از آن و یا هر دو.
زاک معتقد است با در نظر گرفتن این دو بعد، یک سازمان می تواند استراتژی دانش خود تشریح و نیز ارزیابی کند. چارچوب پیشنهادی زاک برای تعیین استراتژی در شکل شماره 2 آمده است.
تهاجمی
تدافعی/
محافظه کار
شکل (2): چارچوب تعیین استراتژی دانش سازمان (Zack, 1999)
بر مبنای ماتریس فوق، استراتژی دانش بیانگر رویکرد کلی یک سازمان (تهاجمی/ تدافعی) در همسو سازی منابع و قابلیت های دانش آن را با نیازهای دانشی مورد نیاز برای پیاده سازی استراتژی اصلی سازمان می باشد. سازمان هایی که رویکرد آنها به کارگیری و اهرم نمودن دانش داخلی سازمان است، استراتژی دانشی کاملاً محافظه کارانه را به نمایش می گذارند، در حالی که سازمان های خلاق که در تامین دانش خود هم از منابع داخلی استفاده می کنند و هم از منابع خارجی (بدون مرز)، استراتژی دانشی کاملاً تهاجمی دارند.
3- مطالعات دی پابلوس 1 (2002 میلادی)
یک نمونه با ارزش مطالعات تجربی انجام شده برمبنای نوع شناسی استراتژی دانش بیرلی و چارکرابارتی(1996)، توسط دی پابلوس (de pablos, 2002) انجام شده است. بر اساس مطالعه و بررسی صورت گرفته توسط وی بر روی 123 شرکت صنعتی اسپانیایی، دی پابلوس چهار نوع استراتژی دانش را شناسایی نموده است که عبارتند از: جدا افتاده، جستجوگر، استخراج کننده و خلاق.
مهمترین نتیجه این تحقیق این است که استراتژی دانش بر عملکرد سازمانی تاثیر می گذارد و بنابراین، استراتژی دانش عبارتست از "یکی از اجزاء استراتژیک پازل عملکرد سازمانی".
علیرغم اینکه مطالعه دی پابلوس قابل اتکا است، ولی در دو زمینه دچار کاستی و کمبود می باشد، اول اینکه او مشخص ننموده است که چگونه استراتژی های دانش به صورتی که بیرلی و چارکرابارتی ارائه نموده اند را عملیاتی نموده و دوم اینکه در تحقیق وی تاثیر عملکردی هر یک از استراتژی ها مشخص نشده است.
4- مطالعات بیرلی و دالی1 (2002 میلادی)
بر مبنای یک سری مطالعات تئوریک، بیرلی و دالی (Bierly & Daly, 2002) تعریفی از استراتژی دانش به صورت زیر ارائه نمودند.
استراتژی دانش عبارتست از: مجموعه ای از انتخاب های راهبردی سازمان با توجه به دو بعد زیر:
1- جستجو، خلق یا کسب دانش جدید
2- به کارگیری و اهرم سازی دانش موجود برای خلق محصولات و فرآیندهای سازمانی جدید.
بیرلی و دالی معتقدند که استراتژی دانش یک سازمان، خطوط راهنمایی را در خصوص نحوه تخصیص منابع دانشی آن نیز ارائه می کند. به عبارت دیگر استراتژی دانش می تواند مشخص کننده درجه و میزانی باشد که سازمان منابعش را بر تولید دانش جدید به صورت رادیکالی، متمرکز کند و یا اینکه آنها رابر توسعه دانش موجود به صورت تدریجی، متمرکز کند.
5- مطالعات کستن1 (2007 میلادی)
کستن (Kasten, 2007) معتقد است استراتژی دانش یک مقوله جدید در ادبیات مدیریت است، همانگونه که به کارگیری دانش به عنوان یک ابزار راهبردی برای دستیابی به مزیت رقابتی، نظریه جدیدی است.
کستن، استراتژی دانش را اینگونه تعریف می کند: مجموعه ای از خطوط راهنما که تصمیمات یک سازمان را در خصوص تشخیص، کسب، توسعه، ذخیره سازی، مدیریت، بازیابی و بکارگیری دانش خود شکل می دهد.
استراتژی دانش به عنوان جزئی از استراتژی اصلی سازمان، بین جهت گیری های استراتژیک سازمان ساختارها و فعالیت های دانشی آن، اتصال و ارتباط بر قرار می کند. این ساختار ها و فعالیت ها اغلب شامل سیستم های مدیریت دانش می شوند، از این رو استراتژی دانش می تواند به عنوان اصول راهنمای سیستم های مدیریت دانش مطرح شود.
در تحقیقی که توسط کستن در سال 2006 انجام شده است درخصوص استراتژی دانش و تاثیر آن بر شرکت ها بررسی هایی صورت گرفته است. در این تحقیق سازمان های حوزه های مختلف شامل مراکز درمانی، خدمات مالی و بیمه مورد بررسی قرار گرفته اند.
نتایج کلیدی این تحقیق عبارتند از:
1- استراتژی های دانش می توانند بر اساس برخی ابعاد طبقه بندی شوند. ابعادی از قبیل گرایش سازمان به انباشت دانش توسط افراد سازمان یا فناوری، تمایل شرکت به فعال یا غیر فعال بودن در جستجو، جمع آوری و توسعه دانش و سرانجام دامنه و عمقی که سازمان به جستجوی دانش می پردازد و آنرا توسعه می دهد.
2- ارتباط قابل تشخیصی بین نوع استراتژی کسب و کار سازمان و ویژگی های استراتژی دانش وجود دارد.
کستن معتقد است به دلیل اینکه تا کنون مطالعات تجربی کمی در حوزه استراتژی دانش انجام شده است لذا زمینه و فرصت برای آزمون کردن فرضیات دراین زمینه محدود است. از این رو استفاده از ابزار و روش های تحقیق کیفی مناسب تر به نظر می رسید مانند تحلیل محتوا، استفاده از مصاحبه های ساختار یافته و مطالعات موردی.
برای به تصویر کشیدن عوامل و ابعاد مختلف استراتژی دانش، کستن یک مکعب 2*2*2 ارائه می دهد که هر سلول آن می تواند نمایانگر یک نوع استراتژی دانش باشد. ابعاد این مکعب (ابعاد استراتژی دانش) که در شکل شماره 3 نشان داده شده، عبارتند از:
- دامنه دانش (وسیع/ متمرکز)
- جهت گیری سازمان در جستجو و توسعه دانش (فعال/ غیر فعال) و
- قلمرو انباشت دانش (فناوری/ افراد)
شکل (3 ): مدل سه بعدی کستن در خصوص ابعاد استراتژی دانش (Kasten, 2007)
او با مطالعه پنج سازمان مختلف شامل دو بیمارستان، یک شرکت ارائه دهنده خدمات مالی، یک شرکت حسابداری و یک بانک، اینگونه نتیجه می گیرد که:
1- از آنجائیکه دو بیمارستان مورد مطالعه گرایش زیادی به جستجو، جمع آوری و توسعه دانش به صورت فعال داشتند و در آنها تمایل به انباشت دانش در افراد به جای ذخیره سازی و انباشت آن در ابزارهای ذخیره سازی رسمی و یا در یک شبکه داخلی، بیشتر بود، لذا در سلول 1 قرار گرفتند.
2- شرکت ارائه دهنده خدمات مالی مورد مطالعه در سلول 2 قرار گرفت. این شرکت رویکرد فعالی در جمع آوری و توسعه دانش داشت و از سوی دیگر ذخیره سازی و انباشت دانش آن توسط ابزارهای فناوری اطلاعات صورت می گرفت. این شرکت در حال توسعه سیستم های مدیریت دانش بودکه نشان دهنده تمایل و گرایش آن به بکارگیری فناوری اطلاعات برای ذخیره سازی دانش بود.
3- به دلیل رویکرد غیر فعال در جمع آوری و توسعه دانش، شرکت حسابداری مورد مطالعه در سلول شماره 3 قرار گرفت. توسعه دانش دراین شرکت غیر تهاجمی تر از سازمان های قبلی بودکه این موضوع به دلیل ویژگی صنعت حسابداری است.
4- بانک مورد مطالعه در تمامی زمینه های کسب و کار از استراتژی"پیرو بودن" تبعیت می کرد و توسعه دانش سازمانی نیز از این قاعد مستثنی نبود. از سوی دیگر مجموعه کامل از قواعد و رویه ها در شکل کاغذی و الکترونیکی در اختیار کارکنان بود، لذا این سازمان در سلول 4 جایابی شد.
یافته های تحقیق:
الف) سوابق مدیریت دانش در شرکت ملّی نفت ایران
به منظور بررسی فعالیت های انجام شده در شرکت ملّی نفت ایران و شرکت های تابعه آن در زمینه توجه به سرمایه های فکری و ناملموس شرکت و استراتژی دانش (نظیر پروژه ها، آموزش های تخصصی؛ تهیه نشریه و بروشور؛ تدوین دستورالعمل ها؛ برگزاری همایش ها و کارگاه ها و...)، ابتدا پرسشنامه ساختاریافته و محقق ساخته ای به صورت نیمه باز طراحی شد و بین مدیران و کارشناسان ستاد شرکت ملی نفت، شرکت نفت فلات قاره، شرکت ملی مناطق نفتخیز جنوب، شرکت مناطق مرکزی ایران، شرکت ملی حفاری ایران شرکت ملی مهندسی و توسعه نفت توزیع شد. همچنین مصاحبه های عمقی با کارشناسان خبره مدیریت توسعه منابع انسانی شرکت ملی نفت انجام شد.
پس از تجزیه و تحلیل نتایج پرسشنامه ها و تحلیل محتوای مصاحبه ها، مشخص شد که در چند سال اخیر بیش از هر کاری، دوره های آموزشی متعددی در بخش های مختلف شرکت ملی نفت ایران در زمینه مفاهیم و ضرورت های مدیریت دانش برگزار گردیده و همچنین مدیران و کارشناسان حضور فعالی در کنفرانس های مدیریت دانش در سطح ملی و بین المللی داشته اند.
در مرحله بعد، تاکنون بروشورهای متعددی با موضوع مفاهیم و ضرورت های مدیریت دانش توسط بخش های آموزش و پژوهش شرکت ها تهیه و توزیع گردیده است.
همچنین پروژه ها ( مانند پروژه مستندسازی تجربیات مدیران و کارشناسان خبره صنعت نفت) و نرم افزارهای معدودی (مانند Share Point) نیز وجود دارد که به صورت محدود و بخشی به اشتراک اطلاعات و دانش های موجود در شرکت می پردازد.
در خصوص استراتژی مدیریت دانش نیز، با وجود آشنایی نسبتاً مناسبی که در بین مدیران و کارشناسان خبره شرکت با این موضوع وجود دارد و ضرورت آن احساس شده، اما تا کنون به صورت مدون استراتژی دانش شرکت ملی نفت و شرکت های تابعه آن طراحی و تدوین نشده است.
ب) مدل مناسب جهت تدوین استراتژی دانش
با توجه به نتایج مطالعات انجام شده در این تحقیق در خصوص انواع مختلف مدل های تدوین استراتژی دانش در سازمان ها، نتایج تحلیل محتوای مصاحبه های انجام شده در این خصوص با کارشناسان خبره شرکت ملی نفت ایران و تایید ایشان، نشان می دهد که چارچوب ارائه شده توسط آقای زاک (Zack, 1999) مدل مناسبی جهت تدوین استراتژی دانش در صنعت نفت می باشد. این مدل چارچوبی را برای کمک به مدیران اجرایی در ارزیابی به تشریح استراتژی دانش شرکت خود ارائه می کند. لذا در گام بعد شرکت ملی نفت و دیگر بخش های صنعت نفت می توانند بر اساس آن نظام جامع مدیریت دانش را پیاده سازی نموده و پس از آموزش و فرهنگ سازی آن در میان کاربران، از مزایای مدیریت دانش به طور کامل بهره مند گردند.
از همین رو شرکت ملی نفت ایران با ترسیم نقشه موقعیت دانش رقابتی خود بر اساس چارچوب ارائه شده توسط زاک، می تواند تحلیل شکاف کند. تحلیل شکاف بین آنچه شرکت باید انجام دهد و آنچه واقعاً انجام می دهد بیانگر شکاف استراتژیک1 است. همانطور که در مدیریت استراتژیک سنتی از طریق چار چوب سوآت (SWOT)، قوت ها و ضعف ها آنچه را شرکت می تواند انجام دهد و فرصت ها و تهدیدها آنچه را شرکت باید انجام دهد نشان می دهد (قلیچ لی، 1388)، استراتژی نشان می دهد چگونه شرکت توانایی های موجود و بایدهای (cans and musts) رقابتی خود را برای توسعه و حمایت از موقعیت مناسب استراتژیک خود متوازن می کند. با وجود این، زیربنای شکاف استراتژیک شرکت ملی نفت، شکاف بالقوه دانش است، به این معنا که با فرض وجود شکاف بین آنچه شرکت باید به منظور رقابت انجام دهد و آنچه شرکت می تواند انجام دهد، ممکن است بین آنچه شرکت به منظور اجرای استراتژی خود بداند و آنچه می داند شکافی وجود داشته باشد. بر این اساس شرکت ملی نفت می تواند مشخص کند کدام یک از حوزه های مختلف دانش موجود با نیازمندیهای استراتژیک شرکت همسو هستند. (شکل شماره 4)
شکل(4): تحلیل شکاف استراتژیک دانشی شرکت ملی نفت ایران
جمع بندی و نتیجه گیری:
اگر مدیریت دانش در صنعت نفت جمهوری اسلامی ایران بخواهد ماندگار شود و تنها به عنوان یک سرگرمی موقتی تلقی نشود، با ید با خلق ارزش اقتصادی و مزیت رقابتی پیوند برقرار کند. این ارتباط می تواند از طریق قرار دادن مدیریت دانش در درون بافت استراتژیک صنعت نفت عملی شود. با توجه به جدیدترین مباحث مطرح شده در مدیریت دانش، شرکت های نفتی در دنیا نظیر بریتیش پترولیوم (BP)، شل (Shell Oil) و... که به تازگی شروع بع ایجاد زیرساخت های مدیریت دانش کرده اند از رقبای پایدارشان خیلی دور نیستند. شرکت ملی نفت ایران با ایجاد زیربنای استراتژیک مناسب قادر خواهد بود سرمایه گذاری خود را در مدیریت دانش متمرکز و اولویت بندی کند و از رقبایی که تلاش هایشان را بر مبنای استراتژی متمرکز نکرده اند جلوتر قرار گیرد.
رقابت موفقیت آمیز بر اساس دانش نیازمند همسوسازی استراتژی کسب و کار با آنچه شرکت می داند یا توسعه دانش و قابلیت های فکری مورد نیاز برای حمایت از استراتژی مطلوب کسب و کار صنعت نفت است. شرکت ملی نفت ایران باید به لحاظ استراتژیک منابع و قابلیت های دانشی خود را ارزیابی و به طور وسیع استراتژی دانش خود را به منظور تمرکز بر هر گونه شکافی مشخص کنند. در نتیجه استراتژی دانش شرکت ملی نفت بایستی از طریق فرایندهای خلق، تسهیم و کاربرد دانش برای پر کردن آن شکاف ها بهره گیرد.
در مجموع بر اساس مدل ارائه شده توسط زاک (Zack, 1999)، شرکت ملی نفت ایران برای تدوین استراتژی دانش خود بایستی مراحل زیر را طی نماید:
1. استراتژی شرکت ملی نفت برای رسیدن به وضع مطلوب تعیین شود.
2. بر اساس استراتژی تدوین شده، دانش مورد نیاز شرکت ملی نفت مشخص گردد. (شرکت چه چیزهایی را باید بداند؟)
3. نقشه دانش موجود در شرکت ملی نفت ترسیم گردد. (شرکت چه چیزهایی را می داند؟)
4. دانش مورد نیاز و دانش موجود شرکت ملی نفت مقایسه گردد.
5. نقشه دانش بیرونی شرکت (صنعت نفت و رقبای بین المللی) ترسیم گردد. (رقبای شرکت ملی نفت چه چیزهایی را می دانند؟)
6. دانش موجود شرکت ملی نفت با دانش موجود رقبای بین المللی مقایسه گردد.
7. قابلیت های یادگیری شرکت ملی نفت ارزیابی و چرخه یادگیری شرکت تعیین شود.
8. چرخه و قابلیت های یادگیری صنعت نفت و رقبای بین المللی ارزیابی شود.
9. قابلیت های یادگیری شرکت ملی نفت با رقبای بین المللی مقایسه گردد.
10. تأثیر شکاف دانش درونی شرکت ملی نفت بر استراتژی شرکت ارزیابی شود. (شکاف استراتژیک درونی شرکت چیست؟)
11. تأثیر شکاف دانش بیرونی شرکت ملی نفت بر استراتژی شرکت ارزیابی شود. (شکاف استراتژیک بیرونی شرکت چیست؟)
12. تأثیر شکاف یادگیری شرکت ملی نفت بر استراتژی موجود شرکت ارزیابی شود. (شکاف استراتژیک چرخه صنعت نفت کشور چیست؟)
13. مشخص شود که چگونه شکاف های دانش و یادگیری شرکت ملی نفت، با تغییر در استراتژی موجود شرکت قابل رفع شدن است. (استراتژی موجود و آینده شرکت چیست؟)
14. با توجه به خلق دانش در مقابل بهره برداری، و با توجه به منابع داخلی شرکت در مقابل منابع بیرونی، میزان تهاجمی بودن برای نزدیک کردن شکاف دانش شرکت ملی نفت تبیین شود. (استراتژی دانش شرکت ملی نفت تدوین شود)
منابع و مآخذ:
1- افرازه ، عباس(1387)، مدیریت دانش (مفاهیم، مدل ها، اندازه گیری و پیاده سازی)، تهران: مؤلف.
2- عبدالهی، علی (1388)، پایان نامه دکتری، دانشکده مدیریت و حسابداری دانشگاه شهید بهشتی.
3- قلیچ لی، بهروز (1388)، مدیریت دانش: فرایند خلق، تسهیم و کاربرد سرمایه فکری در کسب و کارها، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه ها (سمت).
4- Bierly, P. & p. Daly (2002) , The strategic management of intellectual capital and organizational knowledge, Edited by: chan Wie choo & Bontis, N. Oxford university press.
5- Cater, T. (2001), knowledge management as a means of developing a firms competitive advantage, management, 6(1/2): 133-153.
6- Chen, J., Z. Zhu and H. Y. Xie (2004), Measuring intellectual capital: a new model and empirical study, Journal of Intellectual Capital, 5(1): 195-212.
7- Creswell, John W. (2003), Research Design: Qualitative, Quantitative, and Mixed Methods Approaches, Sage Publications, Inc.
8- Harvey, M. G. & R. F. Lusch (1999), Balancing the intellectual capital books: intangible liabilities, European Management Journal, 17(1): 85-92.
9- Kasten, J. (2007), Knowledge strategy and its influence on knowledge organization, Proceeding of The North American Symposium on Knowledge Organization, Vol. 1.
10- Kruger etal (2007), Formulation of a Strategic Knowledge management maturity model, Internet.
11- Nonaka, I. & H. Takeuchi (1995), The knowledge – creating company, Oxford University Press. Oxford.
12- McDermott Consulting Firm (2005), Knowledge Strategies, Internet.
13- Zack, M. H. (1999), "Developing Knowledge strategy", California Management Review, Vol. 41, No. 3, Spring 1999, pp. 125-145.
نظرات شما عزیزان: